«بریت ماری اینجا بود» نوشته فردریک بکمن(-۱۹۸۱)، نویسنده سوئدی است.
محصولات مرتبط
خلاصه کتاب
چنگالها. کاردها. قاشقها. به ترتیبِ درست. بریتماری مطمئناً از آن آدمهایی نیست که دیگران را قضاوت میکنند، اصلاً و ابداً، اما خب هیچ آدم متمدنی کشوی کارد و چنگالش را متفاوت از وضعی نمیچنید که کشوهای کارد و چنگال باید چیده شوند. ما حیوان نیستیم، هستیم؟ امروز روز دوشنبهای در ماه ژانویه است. او پشت میزی توی دفتر کاریابی نشسته. مسلماً هیچ کارد و چنگالی اینجا وجود ندارد، هرچه هست در مغز اوست؛ خلاصهی تمام اتفاقات ناگواری که اخیراً روی داده. کارد و چنگالها را باید همانطوری چید که همیشه چیده شدهاند؛ چون زندگی باید بدون تغییر پیش برود. زندگیِ معمولی چیزیست که باید تمیز و مرتب به نظر برسد. در زندگیِ معمولی ما آشپزخانه را تمیز میکنیم و بالکن را مرتب نگه میداریم و از بچههایمان مراقبت میکنیم. کار مشکلیست؛ مشکلتر از آنچه ممکن است فکر کنید. در زندگیِ معمولی مطمئناً کسی نمیرود توی دفتر کاریابی بنشیند. موهای دختری که اینجا کار میکند، بهشکل حیرتانگیزی کوتاه است، مثل موی سرِ مردها؛ این فکریست که از ذهنِ بریتماری میگذرد. البته نه اینکه عیبی داشته باشد، نه! اتفاقاً مُد روز است. دختر به کاغذی اشاره میکند و لبخند میزند. معلوم است که عجله دارد. «لطفاً اسم کامل و مشخصات و آدرستونو اینجا بنویسید.» بریتماری باید مشخصاتش را بنویسد؛ انگار که مجرم است. انگار آمده شغلی را بدزدد، نه اینکه پیدا کند. دختر درحالیکه توی یک لیوان پلاستیکی قهوه میریزد، میپرسد: «شیر و شکر؟» بریتماری هیچکس را قضاوت نمیکند، اصلاً و ابداً. اما کی اینطور رفتار میکند؟ لیوان پلاستیکی! مگر دوران جنگ است؟ دلش میخواهد همهی اینها را به دخترک بگوید، اما چون کِنت همیشه به بریتماری توصیه میکند که "درکِ اجتماعیِ بالاتری" داشته باشد، لبخندی تا حد امکان سیاستمدارانه میزند و منتظر میماند تا به او یک زیرلیوانی تعارف کنند.
مشخصات
موضوع:داستان و رمان
نویسنده:فردریک بکمن
مترجم:سمانه پرهیزکاری
ناشر:میلکان
تعداد صفحه:320
دیدگاه خود را بنویسید