جودیث لیتل در این اثربا لطافت و کمی شوخطبعی خاص خود، بسیار ماهرانه در قالبی داستانی زندگی کوکو شنل و خواهر کوچک او، آنتوانت را روایت میکند. این کتاب روایت بسیار دقیق و پر از جزئیاتِ داستانی احساسی است که از یتیمخانه شروع میشود و به خیابان کامبون در پاریس میرسد. زندگی خواهرانی که از تنگدستی، خود را به طبقهٔ مرفه جامعه میرسانند.
محصولات مرتبط
خلاصه کتاب
همهٔ ما بچههای یتیم دایرهوار نشسته بودیم و خیاطی و کوک زدن را تمرین میکردیم. اتاق کار کاملاً ساکت بود و فقط گهگاهی پچپچهای من با دخترهایی که نزدیکم نشسته بودند این سکوت را میشکست. وقتی متوجه نگاه خیرهٔ خواهر خاویر به خودم شدم، وانمود کردم که حسابی مشغول کار هستم. توقع داشتم مثل همیشه دعوایم کند و بگوید: «خانم شنل، صدایت را ببُر!» در عوض، این بار مثل همهٔ راهبهها به من که کنار اجاق نشسته بودم نزدیکتر شد، طوری که انگار در هوا شناور است. بوی بخورِ خوشبو و کهنگی و سنوسال از تکتک چینهای جامهٔ پشمی مشکیاش به مشام میرسید. روسری آهاردارش طوری در هوا ایستاده بود که انگار هر لحظه ممکن است پرواز کند. همیشه از خدا میخواستم او را تبدیل به اشعهٔ نوری کند که از سقف شیروانی بیرون میزند و به آسمان و ابرها میرسد، مثل پرتوِ درخشان رهایی مقدس.
اما اینگونه معجزات فقط در نقاشیهای فرشتگان و قدیسان یافت میشد. خواهر خاویر پشتسرم ایستاد، درست مثل سایهٔ ابر سیاه طوفانی روی جنگلهای ماسیف سانترال. گلویی صاف کرد و طوری عصبانیتش را ابراز کرد که انگار امپراطور مقدس روم است و گفت: «آنتوانت شنل، تو خیلی حرف میزنی. خیلی کثیف و شلخته خیاطی میکنی. همیشه در حال خیالبافی هستی. اگر دقت نکنی، تو هم مثل مادرت خواهی شد.»...
مشخصات
موضوع:داستان و رمان
نویسنده:جودیت لیتل
مترجم:آسیه فرودی
ناشر:کوله پشتی
تعداد صفحه:424
دیدگاه خود را بنویسید