راز بین دونفر

آیا پس از پنج سال قاتل بازگشته است؟

(دیدگاه {{model.count}} کاربر)
تعداد
نوع
ویژگی‌های محصول
  • خلاصه کتاب: اگر به نشانه‌ها اعتقاد داشتم، می‌گفتم این نشانهٔ ب... فقط یک چمدان در نقالهٔ بارها مانده، یک چمدان صورتی... برادرم ازرا به دستهٔ چمدان گندهٔ خودش تکیه کرده و... با نوک کتانی لگدی به فلز جلو نقاله می‌زنم و زیرلب... البته کمی غلو است. کل زندگی من تا همین هشت ساعت پی...
  • مشخصات: موضوع:داستان و رمان نویسنده:کارن ام.مک منس مترجم:عاطفه هاشمی ناشر:کوله پشتی تعداد صفحه:352
165,000 تومان
آماده ارسال ناموجود
  • {{value}}
کمی صبر کنید...

کتاب راز بین دو نفر داستان جنایی جذابی از ماجراهایی است که در یک دهکده‌ی پر رمز و راز اتفاق می‌افتد. الری به دلایلی مجبور شده است برای زندگی نزد مادربزرگش به دهکده‌ی اکوریج بیاید. او می‌داند که اینجا، همان‌جایی است که خاله‌ی جوان هفده‌ساله‌اش گم شد و اینجا همان‌جایی است که پنج‌سال پیش قتلی در آن اتفاق افتاد و یکی از برندگان مراسم رقص پایان سال مدرسه را از بین برد. حالا سوال اینجاست که آیا پس از پنج سال قاتل بازگشته است؟ چراکه سروکله‌ی کسی پیدا شده که نشانه‌هایی درباره‌ی قتل بعدی می‌دهد... گم شدن یکی از بچه‌ها هم نمی‌تواند به ماجرا بی‌ربط باشد...

خلاصه کتاب
اگر به نشانه‌ها اعتقاد داشتم، می‌گفتم این نشانهٔ بدی است.
فقط یک چمدان در نقالهٔ بارها مانده، یک چمدان صورتی روشن پر از برچسب‌های هلو کیتی که البته چمدان من نیست.
برادرم ازرا به دستهٔ چمدان گندهٔ خودش تکیه کرده و برای چهارمین بار، عبور چمدان را از مقابلمان تماشا می‌کند. آدم‌های دور نقاله تقریباً همه رفته‌اند. فقط یک زوج مانده‌اند که دارند سر اینکه چه کسی قرار بوده رزرو اتومبیل را پیگیری کند، با هم جروبحث می‌کنند. ازرا می‌گوید: «فکر می‌کنم باید بَرش داری. انگار صاحبش تو پرواز ما نبوده. شرط می‌بندم کمد لباس جالبی داشته باشن. باید توش کلی لباس خال‌خال و پرزرق‌وبرق باشه.» صدای تلفنش درمی‌آید. گوشی را از جیبش درمی‌آورد و رو به من می‌گوید: «مامان‌بزرگ بیرونه.»
با نوک کتانی لگدی به فلز جلو نقاله می‌زنم و زیرلب می‌گویم: «باورم نمی‌شه. کل زندگیم تو اون چمدون بود.»
البته کمی غلو است. کل زندگی من تا همین هشت ساعت پیش در لاپوئنت کالیفرنیا بود. جز چند جعبه‌ای که هفتهٔ پیش به ورمونت فرستادیم، بقیهٔ چیزها در آن چمدان است. ازرا دستی به موهای کوتاه‌شده‌اش می‌کشد، نگاهش را از محوطهٔ بارها می‌گذراند و می‌گوید: «فکر کنم باید گزارش بدیم.» موهای ازرا قبلاً مثل من فرفری و پرپشت بود و جلو چشم‌هایش را می‌گرفت. از تابستان به این‌ور هنوز به مدل موهایش عادت نکرده‌ام. چمدانش را یک‌وری می‌کند، به‌سمت میز اطلاعات می‌کشاندش و می‌گوید: «احتمالاً اینجاست.»...
مشخصات
موضوع:داستان و رمان
نویسنده:کارن ام.مک منس
مترجم:عاطفه هاشمی
ناشر:کوله پشتی
تعداد صفحه:352

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...