بازنده

(دیدگاه {{model.count}} کاربر)
تعداد
نوع
ویژگی‌های محصول
  • خلاصه کتاب: ما درست بیست‌وهشت سال قبل در لئوپولدسکرون زندگی کر... هوروویتس در کارش به‌قدری خوب بود که دیگر بقیهٔ اسا... نزد هوروویتس دیگر به‌هیچ‌وجه از این کمردردها خبری...
  • مشخصات: موضوع:داستان و رمان نویسنده:توماس برنهاد مترجم:ابوذر آهنگر ناشر:کوله پشتی تعداد صفحه:168
22,000 تومان
آماده ارسال ناموجود
  • {{value}}
کمی صبر کنید...

رمان بازنده درباره‌ی سه شخصیت به نام‌های گلن گولد، ورتهایمر (بازنده) و راوی قصه است. این سه دوست که عشق به موسیقی در وجودشان بیداد می‌کرد برای آموزش پیانو نزد استادی به نام هوروویتس می‌روند. هرسه به هنرشان، به توانایی و عشقشان در نواختن ساز پیانو آگاهند. آن‌ها می‌خواهند تمام تلاششان را به کار بگیرند تا هرکدام بهتر از دیگری، بدرخشند. اما افسوس که دنیا مطابق میل ما نیست. چه چیزی نمی‌گذارد تا آن‌ها به هدفشان برسند؟ نبوغ بی‌چون‌وچرای همدرسی‌شان، یعنی گلن گولد، در اجرای آثار باخ و به‌ویژه واریاسیون‌های گلدبرگ و نیز هنر فوگ. وقتی این نبوغ و هنر برای ورتهایمر و راوی آشکار می‌شود، بی‌گفت‌وگو پیانو و نوازندگی را کنار می‌گذارند. شاید چون درمی‌یابند که دیگر قادر به رسیدن به نقطه تعالی و اوج موردنظرشان در موسیقی نیستند. گلن گولد لقب بازنده را به ورتهایمر می‌دهد. چیزی که زندگی او را به سوی یک جنون بی‌وقفه می‌کشاند و داستانی خواندنی به نام بازنده را می‌سازد.

خلاصه کتاب
ما درست بیست‌وهشت سال قبل در لئوپولدسکرون زندگی کرده و نزد هوروویتس درس گرفته بودیم و (البته آن‌طور که درمورد من و ورتهایمر صدق می‌کند و البته طبعاً نه درمورد گلن گولد) طی یک تابستان کاملاً بارانی از هوروویتس خیلی بیشتر آموختیم تا از آن مؤسسهٔ موسیقی موتسارت و آن دانشکدهٔ شهر وین که هشت سال به آنجا رفته بودیم.
هوروویتس در کارش به‌قدری خوب بود که دیگر بقیهٔ اساتید در نظر ما بی‌ارزش و بی‌اهمیت شده بودند. ولی وجود این آموزگاران ترسناک برای درک و فهم ارزش هوروویتس ضروری بود. دوماه و نیم یک‌روند می‌بارید و ما خودمان را در اتاق‌هایمان در لئوپولدسکرون حبس کرده بودیم و شب و روز کار می‌کردیم، بی‌خوابی (درمورد گلن گولد!) دیگر جزئی از آن وضعیت خطیر و مهم ما شده بود، شب‌ها آنچه را که هوروویتس در طول روز به ما آموخته بود، باهم تمرین می‌کردیم. تقریباً چیزی نمی‌خوردیم و دیگر آن کمردردهای مداومی را که در مواقع عادی حین شرکت در کلاس‌های دیگر اساتید دچارش می‌شدیم، نداشتیم.
نزد هوروویتس دیگر به‌هیچ‌وجه از این کمردردها خبری نبود؛ چون با چنان حدت و شدتی درس می‌خواندیم که اصلاً مجالی برای بروز پیدا نمی‌کردند. وقتی که دیگر درسمان نزد هوروویتس تمام شده بود و آشکارا معلوم بود که گِلِن از خود هوروویتس هم نوازندهٔ پیانوی بهتری شده، ناگهان احساس کردم که گلن بهتر از هوروویتس می‌نوازد، و از آن لحظه به بعد گلن در نظر من مهم‌ترین نابغهٔ نوازندگی پیانوی سرتاسر دنیا به‌حساب می‌آمد، با آنکه از آن دم به بعد، پیانو نواختن نوازندگان بسیاری را شنیدم، ولی دیگر هیچ‌کدامشان مانند گلن نبود، حتی روبینشتاین۱۶ هم که همیشه عاشقش بودم، بهتر از او نمی‌نواخت.
مشخصات
موضوع:داستان و رمان
نویسنده:توماس برنهاد
مترجم:ابوذر آهنگر
ناشر:کوله پشتی
تعداد صفحه:168

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...