همه دوستان من ابر قهرمان اند

(دیدگاه {{model.count}} کاربر)
تعداد
نوع
ویژگی‌های محصول
  • خلاصه کتاب: یک روز صبح، دقیقاً پنج ماه پس از عروسی، کمال‌گرا ز... او با کیسهٔ پلاستیکی‌ای که سیگارها، زیرسیگاری و فن... کمال‌گرا با نامه‌بازکن هر سه کارتن سیگار را باز کر... کمال‌گرا شروع کرد به سیگار کشیدن. ششصد نخ سیگار به... دوازده روز بعد، ششصدمین سیگار لای انگشت‌های زردشده... کمال‌گرا دود را بیرون داد و سیگار روشن را لبهٔ زیر...
  • مشخصات: موضوع:داستان و رمان نویسنده:اندرو کافمن مترجم:شبنم لطیفی ناشر:کوله پشتی تعداد صفحه:88
20,000 تومان
آماده ارسال ناموجود
  • {{value}}
کمی صبر کنید...

دوستان تام ابرقهرمانند. حتی همسر او هم یک ابرقهرمان است. نام همسر تام کمال‌گرا است. اما از همان شب جشن عروسی همسر تام انگار هیپنویزم می‌شود و تصور می‌کند تام یک موجود تامرئی است. تمام خیلی تلاش می‌کند اما کمال‌گرا او را نمی‌بیند. چند ماه بعد کمال‌گرا دیگر شک ندارد که تام او را رها کرده است بنابراین تصمیم می‌گیرد به ونکوور برود و از ابر قدرتش استفاده کند و دلشکستی‌اش را در تورنتو جا بگذارد. کمال‌گرا سوار هواپیما می‌شود اما خبر ندارد که تام کنار او نشسته است. تام حالا تا رسیدن هواپیما به ونکوور وقت دارد خودش را به کمال‌گرا نشان دهد. اگر نتواند همسرش برای همیشه از دستش می‌رود.

خلاصه کتاب
یک روز صبح، دقیقاً پنج ماه پس از عروسی، کمال‌گرا زودتر از همیشه از خواب بیدار شد. به مغازهٔ نبش خیابان رفت تا یک بسته سیگار بخرد، اما وقتی پای صندوق رسید، مکث کرد. سه کارتن سیگار خواست و یک فندک صورتی پلاستیکی هم خرید. از آنجا تا یک ارزان‌سرا پیاده رفت و با سه دلار و نودونه سِنت بزرگ‌ترین زیرسیگاری موجود را خرید.
او با کیسهٔ پلاستیکی‌ای که سیگارها، زیرسیگاری و فندک صورتی در آن بود به آپارتمانش برگشت. کیسه را روی میز انداخت؛ زیرسیگاری بر اثر برخورد با میز تقّی صدا داد.
کمال‌گرا با نامه‌بازکن هر سه کارتن سیگار را باز کرد و روکش پلاستیکی هر بیست‌وچهار پاکت سیگار را درآورد. همهٔ سیگارها را از پاکت‌هایشان بیرون کشید و یک دسته سیگار ششصدتایی درست کرد.
کمال‌گرا شروع کرد به سیگار کشیدن. ششصد نخ سیگار به‌نظرش عددی باورنکردنی رسید. مطمئن بود تا قبل از دودکردن آخرین نخ سیگار تام برمی‌گردد.
دوازده روز بعد، ششصدمین سیگار لای انگشت‌های زردشده از نیکوتینش قرار داشت. فندک صورتی در دستش لیز خورد. انگشت شستش پرید. کمال‌گرا شعله را به نوک سیگار چسباند، بدون سرفه کردن دود را به ریه برد که ناگهان کسی در زد.
کمال‌گرا دود را بیرون داد و سیگار روشن را لبهٔ زیرسیگاری گذاشت. صدایی از درونش به او می‌گفت که در را باز نکند. صدا به او گفت اگه تام باشه که در نمی‌زنه. او به‌هرحال در را باز کرد.
مشخصات
موضوع:داستان و رمان
نویسنده:اندرو کافمن
مترجم:شبنم لطیفی
ناشر:کوله پشتی
تعداد صفحه:88

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...