ماری فورلئو با ماجراجوییها و بازیگوشیهایی که در کسبوکارهای مختلف داشته و از گذرِ پرداختن به تجربههای مختلف و مواجهههای متنوع، ازقضا بسیار زیرک است و فوتوفن جذب مخاطب را بهخوبی آموخته است. بدون اینکه قصد شرح ماوقع زندگی او، تلاشها و دستاوردهایش را داشته باشم، به این نکته اکتفا میکنم که او درخلالِ سطرهای کتاب حاضر که قرار است خواننده را بهسمتِ ناممکنهای زندگیاش سوق دهد، گریزهای مکرری میزند به کسبوکار خود و موفقیت تجارت آنلاینش میزند و تجربیاتش را برای خواننده ذکر میکند.
محصولات مرتبط
خلاصه کتاب
مادر من از آن آدمهایی بود که همیشه مشغول کاری بود. کوچک که بودم میدانستم با گوشکردن به صدای زیری که از آن رادیو میآید میتوانم مادرم را هرجا هست پیدا کنم. یک روز که داشتم از مدرسه به خانه میآمدم، صدای رادیو از دور به گوشم خورد. وقتی نزدیکتر رفتم متوجه شدم صدای موسیقی دارد از بالا میآید. سرم را بالا بردم و مادرم را روی پشتبام خانهٔ دوطبقهمان دیدم. گفتم: «مامان! اوضاع خوبه؟ اون بالا رفتی چیکار؟»
و او از همان بالا فریاد زد: «من خوبم ری. سقف چکه میکرد. با بنّا تماس گرفتم، گفت حداقل پانصدتایی آب میخوره. شایدم بیشتر. حرصم دراومد. یادم افتاد یهکم قیر تو انباری داریم. گفتم با همین قیر سهسوته درستش میکنم.»
یکبار دیگر از مدرسه به خانه برگشتم و صدای رادیو را از پشت خانه شنیدم. مادر در توالت و دوروبرش پر از ابزار و لوله بود. گردوخاک همهجا را پر کرده بود. گفتم: «مامان... اینجا چه خبره؟»
گفت: «هیچی، دارم کاشیها رو عوض میکنم. چندتا تَرک روشون دیدم. گفتم نکنه میکروب و قارچ همهجا رو بگیره.»
این را هم بدانید که تحصیلات مادر من در حد دبیرستان است و این ماجرا مربوط به دههٔ هشتاد میلادی است؛ یعنی زمانیکه نه اینترنت وجود داشت نه یوتیوب و نه گوگل. هروقت نمیدانستم کجاست و دارد چه کار میکند، کافی بود رد صدای پارازیتی آن رادیو را بگیرم.
مشخصات
موضوع:روانشناسی و موفقیت
نویسنده:ماری فورلئو
مترجم:عاطفه هاشمی
ناشر:کوله پشتی
تعداد صفحه:280
دیدگاه خود را بنویسید