لینا دختر جوانی است که با مادرش زندگی میکند، لینا متوجه میشود مادرش سرطان دارد و این بیماری روز به روز در حال پیشرفت است. مادر لینا با قطعیت از او میخواهد که به ایتالیا برود تا مردی به نام هاوارد را بببیند. لینا توان اینکار را ندارد زندگی با یک غریبه در توان او نیست اما مادر کوتاه نمیآید. لینا مجبور به تسلیم میشود و به ایتالیا سفر میکند بدون آگاهی از این حقیقت که هاوارد واقعا چه کسی است.
محصولات مرتبط
خلاصه کتاب
فقط اینکه، هویت واقعی هاوارد چیزی بود که مادرم حداقل باید اشارهای به آن میکرد.
هاوارد درِ صندوق را بست و من صاف نشستم و کمی توی کولهپشتیام سرک کشیدم تا چند ثانیهٔ دیگر برای خودم وقت بخرم. لینا، فکر کن. تو توی یه کشور غریب، تنهایی. یه غول واقعی بهعنوان پدرت پا گذاشته توی زندگیت و خونهٔ جدیدت میتونه محل فیلمبرداری یه فیلم آخرالزمانِ زامبی باشه! یه کاری بکن.
اما چه کاری؟ بهجز قاپیدن کلید ماشین از هاوارد، هیچ راهی برای نرفتن به داخل آن خانه به ذهنم نمیرسید.
درنهایت، کمربندم را باز کردم و دنبال او بهطرف درِ ورودی رفتم.
مشخصات
موضوع:داستان و رمان
نویسنده:جنا اوانس ولچ
مترجم:مینا عابدی
ناشر:کوله پشتی
تعداد صفحه:336
دیدگاه خود را بنویسید