کتاب زندگی در پیش رو نوشته رومن گاری نویسنده مشهور است که با ترجمه لیلی گلستان منتشر شده است. این کتاب روایت زندگی پسربچهای در دنیایی پر از حقایق سیاه است.
محصولات مرتبط
خلاصه کتاب
رُزا خانم دیگر پیر و خسته شده بود و حتا اگر پیر و خسته هم نبود، طاقتش تاق میشد. به هر حال چون یهودی بود به قدر کافی زجر کشیده بود. روزی چندین بار وزن نود و پنج کیلوییاش را با دو پای بیچارهاش از پلهها بالا میکشید، و وقتی هم وارد خانه میشد و بوی گُه به دماغش میخورد، خودش را با تمام باروبندیلش روی مبل ول میکرد و میزد زیر گریه. آخر باید دردش را حس کرد. فرانسویها پنجاه میلیون نفر هستند و او میگفت اگر همهشان همان کاری را کرده بودند که ما میکنیم، آلمانیها عاجز شده بودند و گورشان را گُم کرده بودند. رُزا خانم آلمان را در زمان جنگ خوب شناخته بود ولی از آن جان به در برده بود. به محض آنکه وارد میشد و بوی گُه را میشنید فریادش بلند میشد که: «آشویتس یعنی همین! آشویتس یعنی همین!» چون یهودی بود به آشویتس برده بودندنش. اما در باره تبعیض نژادی همیشه درست فکر میکرد. مثلاً بین ما یک موسی کوچولو بود که رُزا خانم مثل یک عربِ کثیف با او رفتار میکرد. اما با من هرگز. آن وقتها نمیدانستم که با وجود وزنِ زیادش، ظرافتهایی هم دارد. بالاخره، وقتی دیدم به جایی نمیرسم و مادرم نمیآید، دست برداشتم. اما درددل و دلآشوبهام تا مدتها ادامه داشت و حتا حالا هم گاهی دلم درد میگیرد. بعد سعی کردم جور دیگری جلب توجه کنم. بنا کردم به دلهدزدی از مغازهها. یک گوجه فرنگی یا یک طالبی برمیداشتم و همیشه هم منتظر میشدم یک نفر نگاهم کند تا کارم دیده شود. وقتی مغازهدار میآمد و یک پسگردنی نثارم میکرد، داد و فریادم به هوا میرفت اما بالاخره یکی پیدا شده بود که به من محل بگذارد.
یک بار، تخممرغی از یکی از خواربارفروشیها دزدیدم. فروشنده که زن بود مرا دید. ترجیح میدادم جایی دزدی کنم که یک زن باشد. چون از تنها چیزی که مطمئن بودم، این بود که مادرم زن است و جور دیگری نمیتواند باشد. یک تخممرغ برداشتم و توی جیبم گذاشتم. فروشنده آمد. منتظر بودم بخواباند توی گوشم تا همه حسابی متوجهم بشوند. اما او کنارم خم شد و دستی به سرم کشید. حتا گفت:
«چقدر تو مامانی هستی!»
مشخصات
موضوع:داستان و رمان
نویسنده:رومن گاری
مترجم:لیلی گلستان
ناشر:ثالث
تعداد صفحه:231
دیدگاه خود را بنویسید