بدیهای موجود در جهان اغلب ناشی از ناآگاهی است … رنجآورترین و مایوسکنندهترین نوع شرارتها، آن شرارتی است که از ناآگاهی سر میزند و فرد ناآگاه بر این باور است که همهچیزدان است و از این رو به خود اجازه قتل و آدمکشی میدهد. روح یک قاتل، کور است و بدون روشنبینی، نه مهربانی واقعی وجود دارد و نه عشق زیبا.
محصولات مرتبط
خلاصه کتاب
رویدادهاى شگفتى که موضوع بحث این گاهشمار است، در سال هزارونهصدوچهل…، در شهر وهران[1] رخ داد. از دید عموم، این رویدادهاى کمابیش نامتعارف در جایى که جایگاهشان نبود اتفاق افتاد. چراکه وهران در نگاه اول، شهری عادى و یکى از توابع و فرماندارىهاى فرانسوى در ساحل الجزایر است.
باید اعتراف کرد خود شهر زشت و بدقواره است. چشماندازى آرام دارد و مدتى وقت لازم است تا آدم بتواند تشخیص دهد چه ویژگىاى آن را از دیگر شهرهاى تجارى نقاط گوناگون جهان متمایز مىکند. مثلاً چگونه مىشود شهرى را بىکبوتر و درخت و باغ تصور کرد که در آن نه صداى بال زدن پرندهاى و نه خشخشِ برگ درختى را مىتوان شنید؟ مخلص کلام؛ مکانى بىبو و خاصیت! تنوع فصلها را تنها از آسمان آنجا مىتوان تشخیص داد. رسیدنِ بهار را فقط میتوان از کیفیت هوا یا سبدهاى گلى که گلفروشان دورهگرد از حومههای شهر مىآورند خبردار شد؛ و این بهار بهاری است که آن را در بازارها جار میزنند و میفروشند. در طول تابستان، خورشید خانههاى کاملاً خشکیده را به آتش مىکشد و سطحِ دیوارها را از خاکسترى تیره مىپوشاند و کسى نمىتواند تابستانش را مگر در پناهِ سایۀ کرکرههاى بسته سر کند. در پاییز برعکس، سیلِ گِلولای به راه میافتد. اما تنها در زمستان است که میتوان انتظارِ روزهاى خوشآبوهوا را داشت.
راه ساده و راحت براى شناخت یک شهر این است که آدم جستوجو کند ببیند مردم آنجا چگونه کار مىکنند، چگونه عشق مىورزند و چگونه مىمیرند. شاید در شهر کوچک ما، همین تأثیر آبوهواست که به تمامِ اینها با هم حالوهوایى پرتبوتاب و سودایى بخشیده است. یعنی مردم در عین کسالت و ملالت، تلاش مىکنند خود را به شرایط عادت دهند...
مشخصات
موضوع:داستان
نویسنده:آلبر کامو
مترجم:جواد فیروزی
ناشر:نگاه
تعداد صفحه:380
دیدگاه خود را بنویسید